نصب اپلیکیشن

صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن
2 سال قبل
0

متن درس «کلاس نقاشی» و معنی متن:

درس نهم

کلاس نقاشی

  • نویسنده: سهراب سپهری
  • اثر: اتاق آبی

 

زنگ نقّاشی بود، دلخواه و روان بود. خشکی نداشت. به جد گرفته نمی‌شد. خنده درآن روا بود. «صاد»معلمّ ما بود؛ آدمی افتاده و صاف . سالش به چهل نمی‌ رسید . دور نبود. صورتک به رو نداشت. کارش نگارنقشۀ قالی بود و در آن دستی نازک داشت. نقش بندی اش دلگشا بود و رنگ را نگارین می‌ریخت .آدم در نقشه اش نبود و بهتر که نبود. درپیچ و تاب عرفانیِ اسلیمی،آدم چه کاره بود؟!

قلمرو فکری:

زنگ نقّاشی بود، دوست داشتنی و زودگذر بود. خسته کننده نبود. جدی گرفته نمی‌شد. خنده در آن جایز بود. صاد معلمّ ما بود؛ آدمی فروتن و پاکدل. سالش به چهل نمی‌رسید. با ما صمیمی بود. یکرنگ و یکدل بود. کارش نگارنقشۀ قالی بود و در آن مهارت داشت. نقاشی اش جالب بود و رنگ آمیزی اش بسیار خوب بود. آدم نقاشی نمی کرد و بهتر که انسان را نقاشی نمی کرد. در پیچ و تاب عرفانیِ نقشه مینیاتور، بهتر است آدم نباشد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

دلخواه

مطابق میل

به جِد

جدّی

روا

جایز، مُجاز

صورتک

نقاب، ماسک

افتاده

فروتن

سال

سن

صاف

ساده و بی ریا

نگار

نقش، تصویر، نگاشتن

نازک

ظریف، دقیق

نقش بندی

نقّاشی کردن

نگارین

خوش آب و رنگ

اِسلیمی

تغییر شکل یافتۀ کلمۀ اسلامی، طرح هایی مرکّب از پیچ وخم های متعدّد که شبیه عناصر طبیعت هستند

آدم چه کاره بود ß   پرسش انکاری

روا و نگارین ß   هر دو نقش مسند

قلمرو ادبی:

روان ß   ایهام:

  • 1- پر تحرک
  • 2- روح و جان

خشکی نداشت ß   کنایه از خسته کننده و سخت نبودن

معلم دور نبود ß   کنایه از مهربان و صمیمی بودن

صورتک به رو نداشت ß   کنایه از ریاکار و دو رو نبودن

دست ß   مجاز از قدرت و مهارت

افتاده و صاف بودن ß   کنایه از فروتن و ساده بودن

دستی نازک داشت ß   کنایه از توانایی، مهارت و ظریف کاری

رنگ را نگارین می ریخت ß   کنایه از رنگ را زیبا و هنرمندانه به کاربردن

مفهوم:

سادگی و تواضع معلم

ریاکار نبودن معلّم

مهارت و تسلّط معلّم در نقاشی

انسان در عرفان، جایگاهی ندارد

 

معلمّ، مرغان را گویا می‌کشید؛ گوزن را رعنا رقم می‌زد؛ خرگوش را چابک می‌بست؛ سگ را روان گَرته می‌ریخت؛ امّا در بیرنگ اسب حرفی به کارش بود و مرا حدیثی از اسب پردازی معلمّ در یاد است.

قلمرو فکری:

معلمّ، پرندگان را زنده و طبیعی می‌کشید؛ گوزن را خوش قد وقامت رسم می کرد؛ خرگوش را زنده و زرنگ نقاشی می‌کرد؛ سگ را خوب طراحی می‌کرد؛ امّا در طراحی اسب توانمند نبود و من داستانی از اسب کشیدن معلمّم در یاد دارم.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

مرغان

پرندگان

رعنا

خوش قد و قامت، زیبا

رقم می زد

رسم می کرد

چابُک

ماهرانه، سریع

می بست

می کشید

روان

در حال حرکت

گَرته برداری

طرّاحی چیزی به کمک گَرده یا خاکۀ زنگ یا زغال؛ نسخه برداری از روی یک تصویر یا طرح

بیرنگ

نمونه و طرحی که نقّاش به صورت کم رنگ یا نقطه چین بر کاغذ می آورد و سپس آن را کامل رنگ آمیزی می کند، طرح اوّلیه

قلمرو ادبی:

گویا ß   ایهام:

  • 1- واضح
  • 2- در حال آواز

گرته ریختن ß   کنایه از طرّاحی کردن

حرفی به کارش بود ß   کنایه از مشکل داشتن

مفهوم:

مهارت و تسلّط معلّم در نقاشی

داشتن نقطه ضعف

 

سال دوم دبیرستان بودیم .اوّل وقت بود و زنگ نقّاشی ما بود .در کلاس نشسته بودیم و چشم به راه معلم. «صاد» آمد. بر پا شدیم و نشستیم. لوله‌ای کاغذ زیر بغل داشت .لوله را روی میز نهاد. نقشۀ قالی بود و لابد ناتمام بود . معلمّ را عادت بود که نقشۀ نیم کاری با خود به کلاس آورد و کارش پیوسته همان بود: به تختۀ سیاه با گچ طرح جانوری می‌ریخت؛ ما را به رونگاری آن می‌نشاند و خود به نقطه چینی نقشۀ خود می‌نشست.

قلمرو فکری:

سال دوم دبیرستان بودیم. اوّل وقت بود و زنگ نقّاشی ما. در کلاس نشسته بودیم و منتظر آموزگارمان بودیم. او آمد. بلند شدیم و نشستیم. لوله‌ای کاغذ زیر بغل داشت. لوله را روی میز نهاد. نقشۀ قالی بود و بدون شک ناتمام بود. معلمّ ما عادت داشت که نقشۀ نیم کاری را با خود به کلاس می‌آورد و کارش پیوسته همان بود: به تختۀ سیاه با گچ طرح جانوری می‌کشید و ما را به رونگاری آن وامی داشت و خودش به نقاشی نقشۀ خودش می‌پرداخت.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

لابد

بدون شک، ناچار

رونگاری

نقاشی از روی طرح

معلّم را عادت بود ß   عادتِ معلّم بود (را فکّ اضافه)

قلمرو ادبی:

چشم به راه ß   کنایه از منتظر بودن

طرح جانوری می ریخت ß   کنایه از جانوری را نقّاشی می کرد

 

معلمّ پای تخته رسید؛ گچ را گرفت؛ برگشت و گفت:«خرگوشی می‌کشم تا بکشید.» شاگردی از درِ مخالفت صدا برداشت خرگوش نه و شیطنت دیگران را برانگیخت. صدای یکی شان برخاست: «خسته شدیم از خرگوش، دنیا پُرِ حیوان است» و از ته کلاس شاگردی بانگ زد اسب و تنی چند با او هم صدا شدند «اسب، اسب» و معلمّ مشوّش بود .از درِ ناسازی صدا برداشت چرا اسب به درد شما نمی‌خورد. پی بردیم راه دست خودش هم نیست و این بار اتاق از جا کنده شد. همه با هم دم گرفتیم: «اسب، اسب». (1)

معلمّ فریاد کشید ساکت و ما ساکت شدیم . معلّم آهسته گفت: باشد اسب می‌کشم و طرّاحی آغاز کرد «صاد» هرگز جانوری جز از پهلو نکشید. خَلفِ صدق نیاکان هنرور خود بود و نمایش نیم رخ زندگان رازی در بر داشت و از سر نیازی بود. اسب از پهلو، اسبیِ خود را به کمال نشان می‌داد. (2)

 

قلمرو فکری:

(1): معلمّ پای تخته رسید؛ گچ را گرفت؛ برگشت و گفت:«خرگوشی می‌ کشم تا بکشید.» شاگردی از روی مخالفت فریاد زد و گفت خرگوش نه و شیطنت دیگران را تحریک کرد. صدای یکیشان برخاست :«خسته شدیم از خرگوش، دنیا پُرِ حیوان است» و از ته کلاس شاگردی فریاد زد اسب و چند تن با او هم صدا شدند «اسب، اسب». معلمّ آشفته شد. از درِ ناسازی گفت چرا اسب برای شما مناسب نیست. پی بردیم خودش هم در کشیدن اسب مشکل دارد و این بار شاگردان از جا کنده شدند و همه با هم هم سخن شدیم: «اسب، اسب».

(2): معلمّ فریاد کشید ساکت و ما ساکت شدیم. معلمّ آهسته گفت: موافقم اسب می‌کشم و طراحی را آغاز کرد. «صاد» هرگز هیچ جانوری را جز از پهلو نکشیده بود. جانشین شایسته نیاکان هنرمند خودش بود. نمایش نیم رخ موجودات زنده رازی در بر داشت و به خاطر نیازی بود. اسب از پهلو، اسب بودن خود را کاملا نشان می‌ داد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

از درِ مخالفت

از روی ناسازگاری

برانگیخت

تحریک کرد

مُشَوَّش

آشفته و پریشان

از پهلو

نیمرخ

خَلَفِ صدق

جانشین راستین

نیاکان

اجداد

هنرور

هنرمند

اسبی

اسب بودن

از سرِ نیاز

از روی احتیاج

ساکت! ß   شبه جمله و در حکم یک جمله

قلمرو ادبی:

از درِ مخالفت درآمدن ß   کنایه از ناسازگاری و اعتراض

هم صدا شدن ß   کنایه از هم عقیده شدن و اتّحاد

پی بردیم راه دست خوش هم نیست ß   کنایه از این که فهمیدیم معلم در این کار مهارت کافی ندارد

اتاق ß   مجاز از دانش آموزان

از جا کنده شدن ß   کنایه از شلوغی

مفهوم:

توجیه معلّم برای پوشاندن ضعف خود

 

دست معلمّ از وَقب حیوان روان شد؛ فرود آمد. لب را به اشاره صورت داد. فکّ زیرین را پیمود و در آخُره ماند؛ پس بالا رفت، چشم را نشاند؛ دو گوش را بالا برد؛ از یال و غارِب به زیر آمد؛ از پستی پشت گذشت؛ گُرده را برآورد؛ دُم را آویخت؛ پس به جای گردن بازآمد. به پایین رو نهاد؛ از خمِ کتف و سینه فرارفت و دو دست را تا فراز کُلّه نمایان ساخت .سپس شکم را کشید و دو پا را تا زیر زانو گرته زد. از کار بازماند. دستش را پایین برد و مردّد مانده بود .صورت از او چیزی می‌طلبید؛ تمامت خود را می‌خواست. (1)

کُلۀّ پاها مانده بود، با سُم‌ها، و ما چشم به راه آخرِ کار و با خبر از مشکلِ «صاد». سراپایش از درماندگی اش خبر می‌داد، امّا معلمّ درنماند. گریزی رندانه زد که به سود اسب انجامید؛ شتابان خط‌هایی درهم کشید و علفزاری ساخت و حیوان را تا ساق پا به علف نشاند. شیطنت شاگردی گُل کرد؛ صدا زد حیوان مچ پا ندارد، سم ندارد؛ و معلمّ که از مَخمصه رَسته بود، به خونسردی گفت: در علف است؛ حیوان باید بچرد. (2)

معلمّ نقّاشی مرا خبر سازید که شاگرد وفادار حقیرت، هر جا به کار صورتگری درمی‌ماند، چارۀ درماندگی به شیوۀ معلمّ خود می‌کند. (3)

قلمرو فکری:

(1): دست معلمّ از فرو رفتگی کمر حیوان روان شد؛ پایین آمد. لب را سریع کشید. فکّ زیرین را رسم کرد و در قوس زیر گردن اسب ماند؛ سپس بالا رفت، چشم را نشاند؛ دو گوش را بالا برد؛ از یال و میان دو کتف به زیر آمد؛ از گودی پشت گذشت؛ بالای کمر را برآورد؛ دُم را آویخت؛ پس به جای گردن برگشت. به پایین رو نهاد؛ از خمِ کتف و سینه بالا رفت و دو دست را تا فراز کُلهّ آشکار کرد. سپس شکم را کشید و دو پا را تا زیر زانو طراحی کرد. از کار دست کشید. دستش را پایین برد و دودل مانده بود. صورت از او چیزی می‌طلبید؛ می‌گفت من را تمام کن.

(2): برآمدگی پاها و سُم‌ها مانده بود، و ما منتظر پایان کار بودیم  و با خبر از مشکلِ «صاد». سراپایش از درماندگی اش خبر می‌داد، امّا آموزگار در نماند. زیرکانه از این تنگنا خلاص شد این به سود اسب انجامید؛ شتابان خط هایی در هم کشید و علفزاری را نقاشی کرد و حیوان را تا ساق پا در علف نشاند. شیطنت شاگردی شکفت و فریاد زد حیوان مچ پا ندارد، سم ندارد؛ و معلمّ که از تنگنا نجات یافته بود، با خونسردی گفت: در علف است؛ حیوان باید بچرد.

(3): معلمّ نقّاشی مرا خبر کنید که شاگرد وفادار حقیر تو، هر جا در کار صورتگری درمی‌ماند، چارۀ درماندگی اش را به شیوۀ معلّم خودش می‌کند.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

به اشاره

به راحتی، سریع

صورت داد

کشید

پیمود

کشید، رسم کرد

غارب

میان دو کتف

پستی پشت

گودی پشت

گُرده

پشت، بالای کمر

فراز

بالای

مردّد

با شک و تردید

صورت

نقاشی، تصویر

رندانه

زیرکانه

نشاند

قرارداد

رسته

رها، آزاد

حقیر

کوچک

صورتگری

نقاشی

در می مانَد

عاجز می شود

آخُره

چنبرۀ گردن، قوس زیر گردن

کُلّه

برآمدگی پشت پای اسب

مَخمَصه

گرفتاری، سختی، دشواری

وَقَب

هر فرورفتگی اندام چون گودی چشم

قلمرو ادبی:

تمام اعضای بدن حیوان ß   تناسب

بالا و پایین ß   تضاد

از کار بازماند ß   کنایه از ناتوان شدن

صورت چیزی می طلبی ß   :تشخیص و استعاره

سراپاش ß   مجاز از تمام وجودش

گُل کرد ß   کنایه از ظاهر شدن

معلم و شاگرد ß   تناسب

نقاشی و صورتگری ß   تناسب

مفهوم:

متوقّف شدن به خاطر عدم توانایی

رهایی از دردسر و تنگنا با تدبیر درست


سایر مباحث این فصل